دلم جزهوایت هوایی ندارد!
میدانم لایق میزبانی تو نبودم اولین شاهد غیبت توست و دومین نظم نفس هایم !چه راحت بی تو نفس میکشم!
برای همین میهمانم کردی؟ چون دلم بهانه ات راگرفته بود؟
بهانه؟
دلــــت که سر وعده برسد و جا بماند فاجعه رخ می دهد ...
انفجاری رخ میدهد به وسعت یکسال حسرتی که
روز شمارش از وعده خواهد گذشت...
حساب و کتاب دل که دست تـــو نیست ،
مثل بهانه گیر شدنش...
اصلا این دل کی برای تـــو بوده که حالا به نام خود زدی اش!؟
این روزها حال دل خوب و بد سرش نمی شود...
بوی سیب عجیب هوایی ام کرده...
به بهانه ای کلاف به دست در صف خریدارن نشسته ام...
تا نگاهم کنی.
انشاالله عصر راهی جایی میشم که( تجلی خانه ی پیغمبران است)
جایی که جای قدم های یوسف زهراست
دعاگوی همه ی همسنگرانم هستم
برام دعاکنید اگه میتونم سرباز اقام باشم برگردم اگه هم قراره باز سربارباشم...