.وقتی که هوس نباشد.
امام حسین در انتظار مهمان
عملیات والفجر بود که براى دیدن رزمندگان به جبهه رفته بودم. صحبت از گردان شهادت شد.
گفتند: براى شکستن خط، 250 نفر داوطلب شهادت لازم داریم، انبوهى از جمعیت هجوم آورده و بر سر انتخاب افراد دعوا شد تا اینکه با قرعه 250 نفر را انتخاب کردند.
شب قبل از آن، یکى از رزمندگان در عالم خواب مىیبیند که امام حسین علیه السلام حرم را جارو مىیکند.
مىیگوید: دویدم جارو را از آن حضرت بگیرم.
حضرت فرمود: نه، یاران باوفاى من دارند مىی ایند، مىیخواهم خودم حرم را براى زائرانم جارو کنم.
با ابوالفضل قهر نکن
شیخ عبدالرحیم شوشترى یکى از شاگردان شیخ انصارى قدس سره در نجف مشکل مسکن داشت، براى حل این مشکل گاهى مىیامد حرم حضرت على علیه السلام و گاهى حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام. روزى در حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام، عربى بیابانى را دید که بچه فلجش را آورد کنار ضریح و گفت: یا
ابوالفضل بچه ام را خوب کن، بچه شفا پیدا کرد و خوب شد و رفت.
عالم شوشترى گفت: یا ابوالفضل پس ما چه؟ این عرب دیر آمد وزود رفت، من که دیگر به حرمت نمیایم. این حرف را زد و در حالى که هیچ کس از حاجت او اطلاعى نداشت، راهى نجف شد.
وقتى وارد جلسه درس شیخ انصارى شد، شیخ دو کیسه پول به او داد و گفت: این پول را بگیر و براى خود خانه اى بخر، امّا با ابوالفضل قهر نکن!
تمام این خاطراتی که نوشتم برای بیانشون هدف دارم تمام خاطراتشون(حجت الاسلام محسن قرائتی) رو خوندم خاطرات فوق العاده زیبا و قابل تاملی داشتن
تو این 20روزی که تقریبا از مهر میگذره اتفاقاتی برام افتاد که دلم میخواست درباره ی همشون حرف بزنم ولی دیدم غیر مستقیم واز طریق این خاطره ها بیان کردن میتونه تاثیرگزارترباشه
امیدوارم کسایی که مد نظرن،
خودشون مطلبو بگیرن انشاالله
نماز کنار سفره
یکى از علماى بزرگ، روزى پس از ساعتها درس و بحث به منزل میاید، سفره غذا پهن مىشود؛ عالم فرزانه مىبیند که چند دقیقه اى تا آمدن غذا فرصت هست، کنار سفره به نماز مىیایستد. خانم مىپرسد: آقا مگر نماز نخوانده اید؟
میفرمایند: چرا نماز خوانده ام، امّا میترسم روز قیامت از این چند دقیقه سؤال کنند که چرا عمرت تلف شد؟
وقتی که هوس نباشد
مدرسه هایى هست در تهران که موقوفات میلیونى و سنگین دارد. در وقفنامه نوشته شده که موقوفات این مدرسه باید زیر نظر مجتهد اعلم تهران هزینه شود. این موقوفه نزد حضرت آیة اللَّه العظمى خوانسارى بود تا اینکه حضرت امام به تهران تشریف آوردند. آقا فرمودند: اگر تا حالا من مجتهد اعلم تهران بوده ام، امّا از این به بعد بدهید آیت اللَّه خمینى، چون ایشان اعلم است.
خدمت حضرت امام رسیدند، امام فرمودند: اگر هم من اعلم باشم، مجتهد تهران نیستم. من به صورت موقّتى در تهران مستقر شده ام، برگردانید به خود آیت اللَّه خوانسارى.
مرحوم شهید مطهرى میفرمود: شبى مهمان یکى از اساتیدم بودم، شب که به نیمه رسید براى نماز شب برخاست. در نماز سوره فجر را خواند، همین که به این آیه رسید که «و جىء یومئذ بجهنّم یومئذ یتذکّر الانسان و انّى له الذّکرى» «1» در قیامت وقتى انسان مىبیند که به جهنّم آورده مىیشود یک مرتبه تکان میخورد و بیدار مىشود، امّا دیگر فایده ندارد.
دیدم استادم مثل بید میلرزد و شانه هایش تکان مىخورد و گریه مىکند.
وصیّت ارزشمند
ییرزنى در قم با نخریسى خود، خمس وسهم امامش را نزد آیت اللَّه حجّت میآورد، وقتى میخواست از اتاق بیرون رود عقب عقب میرفت و خیره خیره به آقا نگاه میکرد، آقا دلیلش را پرسید؟
پیرزن گفت: میخواهم خوب قیافه شما را در خاطرم نگهدارم و روز قیامت شما را تحویل خدا بدهم و بگویم: خدایا! من جان کندم و خمس و سهم امامم را به این آقا دادم تا از دینم حفاظت کند، حال اگر او در این راه کم گذاشته او را مؤاخذه کن.
مرحوم آیت اللَّه حجّت خمس را زمین گذاشت و زار زار گریه کرد.
درس اخلاق
پس از اینکه مرحوم شهید رجائى با رأى ملّت به ریاست جمهورى انتخاب شد، خدمت حضرت امام قدس سره رسید. امام به ایشان فرمود: شما رئیس جمهور ایران شدى، ولى باید بدانى که ایران گوشه اى از آسیاست، آسیا گوشه اى از زمین، کره زمین گوشه اى از منظومه شمسى، منظومه شمسى گوشه اى از کهکشان و کهکشان گوشه اى از ...یعنى ریاست تو را فریب ندهد و مغرور نکند.
نعمتهاى سیاسى
در سفرى که به یکى از کشورهاى اسلامى داشتم، جوانى به من گفت: ما در اینجا فقط حق داریم در مسجد اذان بگوئیم. اگر ممکن است دولت ایران از دولت ما بخواهد که اجازه دهند ما مسلمانان، بیرون از مسجد هم اللّه اکبر بگوئیم! آنگاه از من پرسید: راست است که در ایران درخیابانها نمازجمعه مىخوانند؟ گفتم: بله. گفت:
شما در نور هستید و ما در ظلمت
مصداق برادرى اسلامى
آیت اللّه مشکینى مىیفرمود: در حجره چند تا طلبه بودیم و هرچه پول داشتیم زیر فرش میگذاشتیم و میگفتیم: هرکه هرچه نیاز دارد بردارد و خرج کند. اصلًا نمىپرسیدیم این پول مال که بود؟ و چه مقدار برداشته مىشود؟
باید برسیم به آنجایى که همه با هم یکى باشیم
تربیت اسلامی.
در نجف بودم که مرحوم شیخ عباسعلى اسلامى (بنیانگذار مدارس تعلیمات اسلامى در ایران) به نجف آمدند و قصه اى را تعریف کردند بسیار آموزنده، ایشان فرمودند:
من مسئول مدارس اسلامى هستم، یک نفر غیرمسلمان به من مراجعه کرده و مقدارى پول به من داد تا خرج مدرسه کنم. گفتم: مدرسه ما فقط دانش آموز مسلمان مىپذیرد. انگیزه شما از کمک به این مدرسه چیست؟
گفت: درست است که من غیرمسلمانم، امّا بچه هایى که در همسایگى ما زندگى میکنند و به مدرسه شما میایند، به قدرى با تربیت و مؤدّب هستند که در بچه هاى من هم اثر گذاشته اند.
شفاى درد چشم
آیت اللّه العظمى بروجردى قدس سره دچار درد چشم شده بودند. مجلس روضه خوانى در خانه ایشان بر
پا بود و دسته هاى سینه زنى یاحسین! یاحسین گویان وارد خانه مىشدند. ایشان مقدارى از خاک پاى یکى از عزاداران را به چشم خود میمالد و درد چشم ایشان خوب مىشود و تا سن 90 سالگى هیچگاه دچار چشم درد نشده و بدون عینک خط ریز را مىخواند.
صرفه جویى در موشک
خدا رحمت کند شهید قهرمان شیرودى را.
موقع حمله به تانکهاى دشمن خیلى نزدیک آنان مىشد، به او گفتند: ممکن است خودت مورد هدف قرار بگیرى! گفت: در محاصره اقتصادى هستیم و موشک کم داریم، پس باید سعى کنیم موشک را به هدف بزنیم، میترسم از دور بزنم به هدف نخورد.
شرافت آزادى
مرحوم آیتاللّه طالقانى مىفرمود: اگر گربه اى را در قفس بیندازند و هر روز تکه گوشتى به او بدهند، باز میاید پشت پنجره و میومیو مىکند. یعنى مىخواهم بیایم بیرون. هرچه به او گوشت بدهند باز میومیو مىکند.
اگر به او بگویند: بیرون بیایى از گوشت خبرى نیست، در محاصره اقتصادى میافتى. باید توى کوچه ها کاغذ بخورى، چیزى گیرت نمیاید. باز مىگوید میو میو. یعنى آزادى. همراه با گرسنگى، شرافت دارد به قفس همراه با گوشت
اطاعت از ولىّ امر
شهید محراب آیت اللَّه صدوقى از جبهه برگشته بود، بسیار خسته و مریض حال وارد منزل پسرش در تهران شد و گفت: تصمیم دارم 15 روز استراحت کنم.
فرداى آن روز در جماران خدمت امام قدس سره رسید، امام پرسید: شما کى به یزد برمیگردید؟ ایشان گفت:
امروز، فردا.
در حیاط منزل، فرزندش گفت: پدرجان! شما گفتید 15 روز میمانم! فرمود: بنا داشتم 15 روز بمانم، امّا از سؤال امام فهمیدم که میگوید برگرد یزد، لذا اطاعت از ولی امر مىکنم.
تربت حسینى
عالمى بزرگوار را سراغ دارم که مهر نمازش را در عمّامه خود جا میداد، چون احساس مىکرد اگر تربت امام حسین علیه السلام در جیب لباسش باشد ممکن است توهین باشد.
خاک کربلا جایش روى سر انسان است، چون امام حسین روى این خاک پرپر شد.
ترسیدم بشمرم مغرور شوم
با نوجوانى در جبهه مصاحبه کردند که کارش خنثى کردن مین بود. از او پرسیدند: تاکنون چند مین خنثى کرده اى؟ گفت نشمردم، ترسیدم بشمارم غرور مرا بگیرد.
مانع راه خدا نشوید
جوان جانبازى یک دست و یک پایش را تقدیم اسلام کرده بود. خواهر تحصیل کرده و باکمالى گفت: چون فکر مىکنم کسى با ایشان ازدواج نکند، آماده هستم با ایشان ازدواج کنم، امّا پدر و مادر دختر مخالفت مىکردند. گفتم: به آنها بگوئید اگر مسائل اصلى مثل دیندارى و اخلاق و اصالت خانواده حل است، مشکل ایجاد کردن به خاطر مسائل فرعى و جزئى، مانع راه خدا شدن است.
چون ازدواج هم راه خداست
الگوى مصرف
خدمت مقام معظّم رهبرى رسیدم، تمام چراغهاى اتاق خاموش و فقط چراغِ روى میز ایشان جهت مطالعه روشن بود. اطرافیان گفتند: آقا تنها وقتى مهمان به ایشان مىرسد چراغ اتاق را روشن مىکند.
تواضع در پذیرش مرجعیّت
وقتى براى قبولى زعامت و مرجعیّت، خدمت شیخ انصارى قدس سره رسیدند ایشان فرمود: در جوانى همشاگردى داشتم که از من فهیمتر بود، به سراغ او
بوید گفتند: ایشان در نجف نیست. فرمود: هر کجا هست پیدایش کنید. بالاخره به رشت آمده خدمت ایشان رسیده و قصه را تعریف کردند.
ایشان فرمود: شیخ درست گفته من در جوانى از او بالاتر بودم، امّا سالهاست او در حوزه نجف فعّال بوده و من در رشت از درس و بحث منزوى، پس الآن او از من قوىتر است، به سراغ او بروید.
آرى، اگر هدف خدا باشد، چنین مىشود
مرجع هوشیار
حضرت آیتاللَّه العظمى گلپایگانى قدس سره جهت رسیدگى به یتیمان مبلغى کمک مىکرد. شخصى سالها مراجعه مىکرد و مىگفت: آقا در همسایگى ما چند صغیرِ یتیم هستند به آنها کمک بفرمائید. از آقا کمکى مىگرفت و مىرفت.
او فکر مىکرد آقا چون به سن پیرى رسیده فراموش مىکند که چند ماه قبل هم مراجعه کرده است. تا اینکه روزى آقا به او فرمود: این چه صغیرهایى هستند که کبیر نمىشوند!!
سرباز واقعى
حضرت آیتاللَّه مروارید قدس سره نقل مىکردند که در خدمت حاج شیخ عباس قمى قدس سره در باغى در حوالى مشهد مهمان بودیم. حاج شیخ عباس بعد از سلام و احوالپرسى شروع به نوشتن کرد. گفتند: آقا امروز روز تفریح است فرمود: فکر مىکنید من از سهم امام بخورم و کار نکنم! صاحب باغ گفت: آقا غذاها و میوه ها سهم امام نیست، مال شخصى من است، شما استراحت کنید.فرمود: یعنى مىگویید یک روز هم که از سهم امام زمان علیه السلام استفاده نمىکنم، براى مولایم کار نکنم؟!
پول شهرت
شیخ انصارى قدس سره در زمان گمنامى که به سلمانى مىرفت و یک قِران مىداد. بعد هم که مشهور شد به همان سلمانى مىرفت و یک قِران مىداد.
آرایشگر گفت: زمانى که ناشناخته بودید یک قِران مىدادید، حالا هم یک قران؟ شیخ گفت: نامم مشهور شده، مساحت سرم که زیاد نشده است!
برگرفته از خاطرات حجت الاسلام قرائتی
بسیار عالی بود.
ان شاء الله که عامل باشیم...